هرگز فراموش نخواهم کرد که بری داشتن تو...
دلی را به دریا زدم که از آب واهمه داشت!
..........
هوایت دست سنگینی داشت!
این را وقتی به سرم زد فهمیدم...
..........
شبیه معادلات چند مجهولی شده ام!
این روزها هیچ کس از هیچ راهی مرا نمی فهمد!
..........
می کوشم غم هایم را غرق کنم...
اما لعنتی ها یاد گرفته ان شنا کنند!
..........
گاهی خدا آنقدر زود به خواسته هایمان جواب میدهد،
که باورمان نمی شود از طرف او بوده...
اینجاست که می گوییم:
عجب شانسی آوردم...!
..........
خدایا دیدی!؟
کلی باران فرستادی تا این لکه ها را از دلم بشویی...
من که گفته بودم لکه نیست،
زخم است...
نظرات شما عزیزان: